کد مطلب:28597 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:113

نامه های معاویه به امام در باب خون عثمان












2390. الكامل:معاویه به علی علیه السلام نوشت:

از معاویة بن صَخْر به علی بن ابی طالب.

امّا بعد؛ به جانم سوگند، اگر گروهی پیمان سپار با تو بیعت كرده اند و تو از اتّهام كشتن عثمان تبرئه گردی، [ در این حال] تو [ نیز] همانند ابو بكر و عمر و عثمانی. امّا تو مهاجران را بر عثمان شوراندی و انصار را از گِردش پراكندی. آن گاه، نادان از تو فرمان بُرد و ناتوان از تو نیرو گرفت. شامیان برای نبرد با تو بسیج شدند تا كُشندگان عثمان را به ایشان سپاری، كه اگر چنین می كردی، [ گزینش خلیفه با ]شورایی از مسلمانان بود.

به جانم سوگند، دلیل تو برابرِ من نه آن تواند بود كه برابرِ طلحه و زبیر اقامه كردی؛ زیرا آن دو با تو بیعت كرده بودند، امّا من چنین نكردم. دلیل تو برابر شامیان نیز همانند دلیلت برابرِ مردم بصره نتواند بود؛ زیرا مردم بصره از تو فرمان بُردند، ولی شامیان چنین نكردند. و امّا پیشینه برتر تو در مسلمانی و خویشاوندی ات با پیامبر خدا و جایگاهت در قریش را انكار نمی توانم كرد.[1].

2391. وقعة صِفّین - به نقل از ابو ورق -:پیش از آن كه امیر مؤمنان به صِفّین رهسپار شود، ابو مسلم خولانی در میان گروهی از قاریان شام، نزد معاویه آمد. آنان به معاویه گفتند:ای معاویه! بر چه پایه با علی علیه السلام می جنگی، حال آن كه تو در همدمی [ با پیامبرصلی الله علیه وآله]، هجرت، خویشاوندی [ با پیامبر خدا] و پیشینه[ یِ مسلمانی] همانند او نیستی؟

گفت:من با این ادّعا كه در همدمی، هجرت، خویشاوندی و پیشینه با علی یكسانم، با وی نبرد نمی كنم. لیكن مرا از خویش خبر دهید. آیا نمی دانید عثمان مظلوم كشته شد؟

گفتند:چرا.

گفت:پس كشندگان عثمان را به ما وا گذارَد تا به نیروی او، با ایشان بجنگیم؛ و آن گاه، میان ما و او جنگی نخواهد بود.

گفتند:پس نامه ای برای وی بنویس تا یكی از ما برایش ببرد.

آن گاه، معاویه این نامه را همراهِ ابو مسلم خولانی، نزد علی علیه السلام روانه كرد...:

از معاویة بن ابی سفیان به علی بن ابی طالب.

درود بر تو! با این پیك، [ نخست] خدای را می ستایم كه جز او معبودی نیست.

امّا بعد؛ همانا خداوند محمّد را با دانش خویش برگزید و او را امین وحی خویش و فرستاده به سوی آفریدگانش گردانید و از مسلمانان، یاورانی برایش برگزید و او را با ایشان یاری فرمود. جایگاه آنان نزد پیامبرصلی الله علیه وآله به میزان فضیلتشان در مسلمانی بود. برترینِ آنان در مسلمانی و خیرخواه ترینشان برای [ خشنودی ]خدا و پیامبرش، جانشین پس از وی و آن گاه جانشینِ آن جانشین و سپس خلیفه مظلوم، عثمان بودند. تو به همه آنان حسد ورزیدی و بر همه ستم راندی. ما این را از چپ نگریستن و دشنام دهی و آه سرد كشیدن و درنگ ورزیدنت در بیعت با خلفا دریافتیم كه برای بیعت سپردن، همانند شتر نرِ بینی مهار شده، با اكراه به سوی هر یك از ایشان كشانده شدی.

حسدورزیِ تو به عمو زاده ات عثمان، بیش از آن دو بود. و او سزاوارتر از آن دو بود كه با او چنین نكنی؛ زیرا هم خویشاوندتان بود و هم دامادِ [ پیامبر خدا]. امّا تو رشته خویشاوندی را بُریدی و زیبایی هایش را زشت جلوه دادی و مردم را بر او شوراندی و پنهان و پیدا به دسیسه پرداختی، تا آن گاه كه مردم بر شتران سوار شدند و به سوی او به راه افتادند و او را در میان گرفتند و اسبانِ نژاده به سویش تاختن آوردند و در حرم پیامبر خدا بر او سلاح كشیده شد. آن گاه، وی در كنار تو و در یك كوی، كشته شد؛ و تو فریاد ناله را از خانه اش می شنیدی، امّا با هیچ گفتار و كرداری، بدگمانی و تهمت را از خود دور نكردی.

صادقانه سوگند می خورم كه اگر نسبت به كار او [ و باز داشتنِ مردم] تنها یك گام بر می داشتی، هیچ یك از كسانی كه نزد ما هستند، از تو روی نمی گرداندند و همین، مایه محو پیشینه تو در كناره گیری از عثمان و ستم ورزیدنت به وی می شد.

دیگر سببی كه تو را نزد یاران عثمان متّهم ساخته، پناه دادنت به كُشندگان او است؛ همانان كه بازوان، یاوران، دستگیران و رازداران تواَند.

به من گفته شده كه تو خود را از خون عثمان بر كنار می دانی. اگر راست می گویی، كشندگانش را به ما بسپار تا به قصاص خون وی، ایشان را بكشیم؛ [ كه اگر چنین كنی] ما پیش از دگران به تو می گرویم و اگر چنین نكنی، برای تو و یارانت جز شمشیر نخواهد بود.

به خدای یگانه سوگند، ما كُشندگان عثمان را در كوهستان ها، ریگزارها، بیابان ها و دریاها خواهیم جُست تا یا خداوند، ایشان را بكشد و یا جان های ما به خدا بپیوندد. والسّلام![2].

2392. شرح نهج البلاغة - در یادكردِ نامه ای كه معاویه به امام علیه السلام نوشت -:

از معاویة بن ابی سفیان به علی بن ابی طالب.

امّا بعد؛ ما خاندان عبد مناف، همواره از یك چاه آب كشیده ایم و در یك خط مسابقه حركت كرده ایم، بی آن كه برخی از ما را بر دیگری برتری باشد یا ایستاده ما را بر نشسته، افتخاری. سخن ما هماهنگ، پیوندمان فراگیر، و سرایمان یكی بود. شرافتِ نَسَب، ما را به هم می پیوست و كرامتِ نژاد، ما را در بر می گرفت. نیرومندِ ما بر ناتوانمان مهر می ورزید و توانگرِ ما دلداری بخشِ فقیرمان بود. دل های ما از كینه حسد خالی بود و جان هامان از ناپاكْ اندیشه، پیراسته.

همواره بر این حال بودیم تا آن گاه كه تو در كار عموزاده خویش سستی ورزیدی و به او حسد بُردی و مردم را ضدّ او یاری كردی و سرانجام، وی پیش چشم تو كشته شد، بی آن كه با زبان و دست، فتنه را از او دور كنی.

ای كاش تو به جای آن كه پنهانی درباره وی دسیسه انگیزی، آشكارا او را یاری می كردی، تا دستِ كم بهانه ای اندك میان مردم می داشتی و از خون وی، گر چه با عذری سست، خود را تبرئه می كردی. امّا تو در خانه ات نشستی و بلا را به جانب او برانگیختی و افعی ها را به جان وی انداختی و آن گاه كه به خواسته خویش دست یافتی، شادمانی ات را آشكار ساختی و خشنودی ات را نمایاندی و برای خلافت، آستین بر زدی و كمر همّت بر بستی و مردم را به سوی خویش فرا خواندی و چهره های برجسته مسلمانان را به بیعت با خود وا داشتی.

پس از آن، دو بزرگ مسلمانان، ابو محمّد طلحه و ابو عبد اللَّه زبیر را كشتی؛ همانان كه به ایشان وعده بهشت داده شده بود و به قاتلِ یكی از آن دو، وعده آتش در آخرت.

از این فراتر، اُمّ المؤمنین عایشه را آواره كردی و چنانش به خواری نشاندی كه میان بادیه نشینان و فاسقان كوفه فرو نهاده شد؛ گروهی او را راندند، دسته ای دشنامش دادند و عدّه ای استهزایش كردند. آیا می پنداری اگر پسر عمویت (پیامبر خدا ) این حال را می دید، خشنود بود یا بر تو خشم می گرفت و تو را باز می داشت كه امّتش را بیازاری و همسرش را آواره كنی و خون پیروان دینش را بریزی؟

وانگهی، سرزمینِ هجرت (مدینه ) را رها كردی، حال آن كه پیامبر خدا گفته بود:«مدینه، ناپاكی اش را می زداید، همان گونه كه كوره ذوب، زنگارِ آهن را». به جانم سوگند، وعده او راست آمد و گفتارش درست افتاد و مدینه زنگارش را زدود و آن كس را كه شایسته جای گُزیدن در آن نبود، از خویش رانْد.

آن گاه، میان دو شهر (كوفه و بصره ) اقامت گزیدی و از بركت دو حرم (مكّه و مدینه ) محروم ماندی و كوفه را بر مدینه برگزیدی و همسایگی با خُوَرنَق و حیره را بر همسایگی با پیامبر خاتم، ترجیح دادی.

پیش از این نیز در دوران زندگیِ دو خلیفه پیامبر خدا، بر ایشان عیب گرفتی و از یاری شان بازنشستی و دیگران را بر ایشان شوراندی و از بیعتشان سر باز زدی و مقصدی را نشانه گرفتی كه خداوند متعال، تو را شایسته آن نساخته بود. بر نردبانی دشوار برآمدی و برای رسیدن به جایگاهی لغزان، كوشیدی و چیزی را داعیه داشتی كه بر آن هیچ یاوری نیافتی.

به جانم سوگند، اگر در آن هنگام، خلافت را به عهده می گرفتی، جز تباهی و ناآرامی به بار نمی آمد و دست اندازی ات بر خلافت، جز گسیختگی و ارتداد را سبب نمی شد؛ زیرا تو سخت به خود شیفته ای، فریفته خویشی، و دست و زبانت را بر مردم می گشایی.

هان كه من با گروهی از مهاجران و انصار به سوی تو روانم؛ گروهی كه شمشیرهای شامی و نیزه های قحطانی آنان را در برگرفته است [ و آهنگِ تو دارند ]تا تو را نزد خدا به محاكمه كشانند!

پس درباره خود و مسلمانان بیندیش و كُشندگان عثمان را به من وا گذار كه ایشان، ویژگان و همدلان و پیرامونیانِ تو هستند. حال اگر همچنان راهِ سرسختی بپویی و بر گمگشتگی و گم راهی اصرار ورزی، بدان كه این آیه درباره تو و عراقیان همراهت نازل شده است:«وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْیَةً كَانَتْء َامِنَةً مُّطْمَل-ِنَّةً یَأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَ قَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا كَانُواْ یَصْنَعُونَ؛ [3] خداوند، سرزمینی را مَثَل می زند كه در امن و امان بود و روزی اش از هر سو فراوان می رسید. پس نعمت های خدا را كفران كردند و خداوند به سبب آنچه كردند، مزه [ پوشیدنِ] جامه گرسنگی و بیم را به آنان چشانید».[4].









    1. الكامل:423/1، شرح نهج البلاغة:88/3، العقد الفرید:329/3.
    2. وقعة صفّین:85، بحار الأنوار:408/108/33، شرح نهج البلاغة:73/15.
    3. نحل، آیه 112.
    4. شرح نهج البلاغة:251/17، بحار الأنوار:402/89/33.